در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۱ ق.ظ
امشب بعد از یکسال یادی از کلبه درویشی خود کردم.کلبه ای که بعد از یکسال که خاک در و دیوارش رو گرفته، احتیاج به یک گردگیری اساسی داره.خونه تکونی که فقط مخصوص شب عید نیست! هروقت که لازم باشه باید یه تکون اساسی به خونه داد حالا چه شب یلدا باشه، چه یه شب برفی تو زمستون و یا تو چله تابستون.اومدم به این کلبه یه صفایی بدم که گرچه رونقی نداره ولی حداقل صفایش مهموناش رو دل شاد کنه.
اومدم که دوباره بنویسم.البته نه اینکه تو این مدت نمینوشتم ولی از تکثیرش تو فضای مجازی منصرف شده بودم.
برای شروع یک شعر میذارم که از قضا شاعرش، نویسنده همین صفحه خواهد بود:
دلم دوباره گرفته از این دیار خودم
ز مردمان قدیمی، ز یار غار خودم
هوا دوباره مه آلود در آسمان دلم
به فکر نم نم باران در این بهار خودم
تمام مردم این شهر ز من گذر کردند
ز من که گوشه شهرم به کار وبار خودم
هجوم غصه و غم ها به سمت قلب من است
و من شبیه همیشه که غمگسار خودم
دلم به فکر تو و مضطرب ز فکر دلم
بگو چه چاره کنم من به حال زار خودم
غزل به آخر خطش رسیده و دل من
سبک نمیشود الا به ساز تار خودم
۹۴/۰۴/۱۶