کاغذ رنگی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسنده» ثبت شده است

پیرامون سخنرانی اخیر دکتر جهانگیری که اشاره کردند به اطلاعشان از رخنه فساد در جاهای حساس چندتا پیش فرض به ذهنم رسید:


1) تذکر جناب دکتر به اطلاعشون از مفاسد، محض خاطر جمعی من و شماست. از این باب که شما اصلا نمی خواد نگران باشید من حواسم به همه چی هست ( این مورد از سنخ همون افاضات شاه مخلوع بر مقبره کوروش بیچاره است که با تبختر صدا در گلو انداخت که کوروش بخواب من بیدارم. بعد کشور رو دو دستی تقدیم انقلابیون کرد)


2) بعد از اتفاقات اخیر، یک دفعه آقای جهانگیری متوجه فساد و رخنه های خطرناکش شده اند و تصمیم دارند پس از چهار سال تهیه مقدمات، از این پس به مبارزه با فساد بپردازند و اتفاقا از برادر خود نیز شروع کنند (هیچ ارتباطی هم بین دستگیری آقا مهدی عزیز و دغدغه مبارزه با فساد اسحاق خان وجود نداره. اصلا این چه ربطی داره به اون!؟)


3) جناب جهانگیری با این حرف اطلاعاتشون رو به رخ دیگر رقبا کشیده و به همگان اثبات کردند انقدر مسئولیت شناسند که نه تنها میدونند که فساد هست بلکه از رخنه ها هم خبر دارند


4) هی بگید "بگم بگم" بده. حالا خوبه دکتر جهانگیری همه چی رو بیاد بگه!؟


5) نمیدونم چرا یاد دختر مظلوم وزیر شریف آموزش و پرورش افتادم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۱۵:۲۳
سید احسان حسینی

( یادداشت در شماره 91 ماهنامه فرهنگی سیاسی حیات)


تابستان که می‌شود، روزها که کش می‌آیند، نوبت خواب تابستانی دانشگاه‌ها فرا می‌رسد. دیگر هیاهوی گذشته را ندارند و اگر نگوییم پرنده هم پر نمی‌زند ولی به ندرت دیده می‌شود. به جز معدود دانشجویانی که در دانشگاه حضور دارند آن هم با هدف خلاصی هرچه سریع‌تر از این اسارتگاه، دیگر کمتر کسی از آن‌ها یاد می‌کند. بالاخره زمان استراحت است بعد از نه ماه استراحت. دوران نقاهت است پس از درمان. از طرف دیگر برای نه ماه استراحت پیش رو آمادگی به حساب می‌آید. پس نوعی تمرین هم هست برای مسابقه بزرگ. در این شرایط که علم وعلم آموزی رسماً در تعطیلات به سر می‌برند، این گوشه شهر اما خبر دیگری است. کسانی که به دلایل مختلف گذرشان به چمران و مدیریت و سعادت آباد می افتد، هنوز هم با خیل عظیمی از جوانان مشتاق مواجه می‌شوند که به دانشگاه پناه می‌برند. دانشجویانی که علی القاعده یا باید در رختخواب باشند و یا برای گذران مهنت بار زندگی دانشجویی در پی کارهای پوچ بدوند. اما اینجا حکایتش فرق دارد. اینجا دانشگاه امام صادق علیه السلام است. دانشگاهی که ادعای مرجعیت علمی دارد با دانشجویانی که رویای تحول علوم انسانی را در سر می‌پرورانند. باید هم متفاوت باشد.

هر ساله، با اتمام ترم تحصیلی، تازه دوره‌های مختلف تابستانی پا می‌گیرند. دوره‌هایی که بعضاً از دغدغه‌های سرکوب شده دانشجویان در طول تحصیل برخاسته‌اند. از دوره‌هایی که دانشکده‌ها برگزار می‌کنند گرفته تا آن‌ها که بسیج دانشگاه متولی اصلی‌شان است. از مدرسه تابستانی دعوت تا دوره جهادی سامرا. از دوره‌های محتوایی شبیه والعصر تا مهارتی‌هایی مثل قلم. هر کدام مشتری‌های خود را دارند و به اقتضاء خود سرشان حسابی شلوغ است. با کمی دقت نظر به راحتی می‌توان دریافت که این دوره‌ها فرصتی مغتنم به شمار می‌آید. فرصتی که شاید هر زمان و مکانی، دیگر نتوان به آن دست یافت. حضور اساتید مدعوی که شاید دسترسی به آن‌ها سخت باشد، معاشرت با سال بالایی‌هایی که اکنون هر کدام در حوزه خود صاحب نظرند، طرح مباحثی که جایگاهی در دروس مصوب ندارند و هزاران مورد دیگر فقط بخشی از مزیت‌های این دوره‌هاست که باید به آن‌ها ارج نهاد. اینکه هر کس به چه میزان از این سفره پربرکت سهم می‌برد بستگی به ظرفیت و توانش دارد. بی شک هر آنکه توفیقش بیش، از این خوان متنعم‌تر. یادمان نرود این همان فرصتی است که مولایمان علی علیه السلام به آن سفارش نمود که: "اغتنموا الفرصة فانها تمر مر السحاب". فرصتی که چند سالی در اختیار هرکس قرار می‌گیرد و تا چشم بهم بزنیم گذشته و ما می‌مانیم و حسرت روزهای رفته. روزهایی که اگر بود چنین می‌کردیم و چنان. غافل از آنکه اگر قرار بود تکانی بخوریم همان وقت می‌خوردیم و امروز خوابش را نمی‌دیدیم.

خلاصه امسال هم به روال سال‌های گذشته، تابستان دانشجویان دغدغه مند دانشگاه امام صادق حسابی شلوغ بود و البته پر بار. دانشجویانی که نه تنها عرصه جنگ نرم را شوخی تلقی نکرده‌اند، بلکه آمادگی برای این کارزار را وظیفه خود می‌دانند. کسانی که باروتشان فکر است و سلاحشان قلم. و چه خوب سردارانی خواهند بود در این جنگ غبار آلود نرم!

امید است که همه دانشگاهیان از این خواب تابستانی بیدار شوند؛ چرا که اگر سیل بیاید همه را خواهد برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۹:۵۵
سید احسان حسینی

همان طور که پیش از این گفته بودم تصمیم گرفتم داستان تقدیر واژگان رو ادامه بدم. این داستان تو کانال تلگرام من نوشته میشد و ممکن بود خیلی از دوستانی که بعضا گذرشون به اینجا میفته ازش بی خبر باشند. به خاطر همین میخوام این داستان (حداقل چند قسمتش) رو توی این وبلاگ ثبت کنم. شاید کسی علاقه داشت به پیگیریش. یک صفحه مستقل برای تقدیر واژگان درست کردم که هم کسانی که احتمالا علاقه به دنبال کردنش دارند راحت تر به مطالب دسترسی داشته باشند و هم کسانی که به هر دلیلی تمایلی به دیدن و خوندنش ندارند اذیت نشن. از این به بعد همه امور مرتبط با این داستان رو در صفحه تقدیر واژگان میتونید ببینید و بخونید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۱:۵۹
سید احسان حسینی

بچه که بودم مثل بقیه از رسیدن روز تولدم خوشحال میشدم. گرچه جز موارد محدود، خاطره چندانی از تولد و کادو گرفتن و متعلقاتش ندارم ولی دوست داشتم این روز تولد رو. اما امروز با همیشه فرق داشت. سی و یکم خرداد نود و شش با بقیه سی و یکم خردادها فرق داشت. سال نود و شش تا اینجاش برای من خوب بوده و امیدوارم از اینجا به بعد هم بمونه ولی تولدش سنگین بود. امروز اصلا حال خوشی نداشتم. همیشه معتقد بودم که دهه سوم زندگی مهم ترین دهه است و حالا لحظه لحظه از دست رفتنش رو میبینم. ثانیه ثانیه، دقیقه دقیقه، ساعت ساعت. یک سال دیگه هم کم شد! بیست و چند سال از عمرم گذشته و میدونم تا چشم بهم بزنم بیست و چندسال دیگه رو هم ندارم ولی به چه قیمت؟! این همه سال رو با چی عوض کردم؟! احساس غبن میکنم. خیلی هم احساس غبن میکنم.


میترسم از فردایی که بپرسند کی بودم و چه کردم؟


امروز همه اش یاد این غزل مرحوم شهریار بودم:

.

"از زندگانیم گله دارد جوانیم

 شرمنده جوانی از این زندگانیم

 ای لاله بهار جوانی که شد خزان

 از داغ ماتم تو بهار جوانیم...."


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۸
سید احسان حسینی

مگر می شود سکوت کرد

مگر می شود از شما نگفت، از شما ننوشت

جز این است که قلم به خاطر شما می رقصد؟!

جوهر برای شماست که گریه می کند؟!

مگر می شود شب بیست و یکم باشد و آرام باشیم،

دلمان نگیرد از داغ شما حضرت پدر! حضرت امیر!

منی که تمام عمر شیفته تان بوده ام.

من که چه عرض کنم؛

تمام جهان شیفته شماست، خدای جهان شیفته شماست

امشب، شب شماست، قدر شماست

خودتان قدرشناسمان کنید

و تا همیشه امیرمان بمانید


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۲
سید احسان حسینی

از وقتی که خبر رد صلاحیت محمود احمدی نژاد رو شنیدم ذهنم به شدت مشغوله. کسانی که من رو می شناسند به خوبی می دونند که من هیچ وقت طرفدار احمدی نژاد نبودم، ولی اصلا این خبر خوشحالم نکرد. اینکه تحلیل من از شخص ایشون و رد صلاحیت شدنش چیه به کنار. شاید تو یه پست مجزا بهش پرداختم. الآن مساله ام چیز دیگریه. رد صلاحیت شدن احمدی نژاد یه جورایی حکایت همون بزاغ دهانه که به آسمون میره. آخر آخرش رو هم که حساب کنی تو صورت صاحبش برمی گرده. فردی که تا چهار سال پیش شخص دوم مملکت بود، آدمی که هشت سال ریاست جمهوری اسلامی ایران رو برعهده داشت، کسی که همه با نظام اسلامی شناختندش؛ حالا از نظر شورای نظارتی همون نظام مردوده. حالا همون نظام اعلام کرده که لیاقت این پست رو نداره و این یعنی فاجعه!
چی شد که به اینجا رسیدیم؟! چه بلایی سرمون اومد که اون انقلابی که با افرادی چون شهید مظلوم دکتر بهشتی، استاد شهید مطهری، دکتر باهنر، رهبر فرزانه انقلاب، مرحوم هاشمی، آیت الله مهدوی و.... تحت رهبری امام (رضوان الله علیه) پا گرفت، اون نظامی که با خون چند صد هزار شهید مستحکم شد، حالا کارش به اینجا رسیده؟! چرا باید همچین اتفاقی تو دستگاه حکومتی ای که بر مبنای اسلام بنا شده بیفته؟! چرا ما باید همچین تجربیات تلخی داشته باشیم؟ و کلی سوال دیگه.
اما اینا برای تخریب نظام نگفتم. نگفتم که معلوم شه چقدر تو این مسیر اشتباه کردیم. همه اینا رو گفتم که بگم این اتفاقات برای امثال ما که دل به این انقلاب بستیم هم درده هم خطر. که بگم:
"پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
 ترسم برادران غیورش قبا کنند"

می خواستم بگم آقایونی که برای خدمت کاندید شدید ما دلمون برای این انقلاب می سوزه شما هم دقت کنید. بیایم بیشتر حواسمون به این میراث باشه. هرچند که ما وارثان حضرت پدر، عادت داریم خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کنیم.

بگذریم. کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۳۳
سید احسان حسینی

میراث کهن

مروری کوتاه بر نقش ادبیات در زندگی بشر

(یادداشت در ماهنامه سیاه مشق)


وقتی صحبت از ادبیات- مخصوصا  در معنای امروزی آن- می شود، ذهن بسیاری از مخاطبان ناخودآگاه به سمت سرگرمی سوق پیدا می کند؛ تا جایی که اصلا ادبیات را برابر با سرگرمی تلقی می کنند. اما نکته اصلی اینجاست که آیا وظیفه و کارکرد ادبیات صرف سرگرمی است؟

متاسفانه این رویکرد در بسیاری از تحصیل کردگان نیز رسوخ کرده و بسیاری از دانشگاهیان زمان گذاشتن برای ادبیات را به منزله هدر دادن وقت می دانند و به جای پرداختن به آن، ترجیح می دهند وقت خود را صرف مباحث علمی کنند. برخی دیگر به مقوله ادبیات نگاهی جدی ندارند و آن را از جمله مباحث عامیانه به شمار می آورند. با این وجود، گذشته از تاکیدات بزرگان دینی و میهنی جوامع مختلف نسبت به حفظ ادبیات که در این مقال نمی گنجد، با نگاهی به نقش و تاثیرات آن در جوامع بشری می توان به اهمیت آن پی برد. ادبیات را می توان یکی از پر سابقه ترین میراث آدمی دانست که قدمتی به اندازه عمر بشر دارد. انسان از آغاز برای ارتباط با دیگران مجبور به استفاده از ادبیات بود. ادبیاتی که گاه به صورت رسم شکل، گاه ایجاد اصوات، گاه سنگ نبشته ها و... نمایان شده است. با اختراع خط و پس از آن الفبا، نقش ادبیات در زندگی اجتماعی بشر محسوس تر شد که تا کنون هم ادامه دارد. همه ما لالایی های موزون مادرانمان را در طفولیت به گوش جان شنیده ایم، همه ما با قصه هایی همچون "خاله خرسه" و "کدو قلقله زن" خاطره داریم و چه خواب های خوشی را همراه با شخصیت های این قصه ها تجربه کرده ایم، بسیاری از ما هنوز که هنوز است، از پس این همه سال، وقتی شعر باز باران با ترانه را می شنویم احساس فوق العاده ای را درک می کنیم. از این دست موارد زیاد است که تمامی نشان از خو گرفتن سرشت ما با ادبیات در سال های ابتدایی زندگی دارد. حال که همگی در تجربه این خاطرات بی نظیر مشترکیم، می توانیم تاثیرات ادبیات را حداقل در زندگی خود به وضوح می بینیم. با وجود این حجم از تاثیر آیا می توان کارکرد ادبیات را صرفا برای سرگرمی تصور کرد؟ و یا می توان آن را وسیله ای دانست که به انتقال هرچه بهتر پیام می کند؟ همچنان که بسیاری از شعرا و نویسندگان بزرگ ادب فارسی از این ابزار به خوبی استفاده کرده و به بیان اندیشه خود پرداخته اند. حضرت حافظ و جناب مولوی مباحث پیچیده عرفانی را با ساده ترین بیان در اشعار خود آورده اند؛ سعدی شیرازی در کتاب ارزنده گلستان مفاهیم اخلاقی را با شیرین ترین لحن به مخاطب عرضه می کند؛ شعرای دوران مشروطه، همچون ملک الشعرای بهار در شعر های خود به نقد مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی می پردازند. ادیبان انقلاب اسلامی اهداف و آرمان های انقلاب را در لا به لای آثار خود به نسل های آینده منتقل می کنند و.... . از طرف دیگر زبان هویت یک ملت است و بارزترین نمود زبان ادبیات. ادبیات می تواند زبان را در برابر تهاجمات فرهنگی حفظ کند و فرهنگ یک ملت را از اضمحلال نجات دهد. همچنان که حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابتدای شاهنامه می فرماید:

"بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی".

با آغاز توسعه علم نوین و فناوری و همچنین تهاجم فرهنگی که مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) بسیار بر آن تاکید دارند، بسیاری از واژگان زبان های غربی بر دیگر زبان ها به خصوص فارسی تاثیر گذاشتند، تا جایی که به راحتی وارد زبان مقصد شده اند. این واژگان یا معادل فارسی ندارند و یا معادل فارسی آن ها نتوانستند جایگاه خود را میان عوام پیدا کنند و مورد استفاده قرار نمی گیرند. متاسفانه در جامعه امروز استفاده از کلمات غربی به نوعی تشخص به حساب می آید و کار به جایی رسیده است که فارسی زبانان ایرانی، در مرکز زبان فارسی، فارسی را با حروف انگلیسی- به صورت فینگلیش- می نویسند که این نیز به نوبه خود نکته ای قابل تامل است. علاوه بر این موارد، ادبیات را می توان تجربه زیستی دوباره دانست. تجربه دنیایی که هرگز در آن حضور نداشته ای، زندگی با افراد و شخصیت هایی که ممکن است تا به حال با آن ها برخوردی نکرده باشی، که این خود تجربه ای بس شیرین است.

با توجه به نکات ذکر شده، به نظر می رسد که قشر تحصیل کرده نه تنها نباید از ادبیات-چه منظوم و چه منثور- روی گردان باشند؛ بلکه باید به این مهم توجه بیشتری نشان داده، در اعتلا و گسترش آن بکوشند.

باشد که زبان فارسی تا همیشه بر تارک جهان بدرخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۳۵
سید احسان حسینی

امان از روزی که مغروری دلش ترک بردارد..... غرورش بشکند.... وقتی که بغض راه نفسش را سد کرده باشد و نتوان فاشش کرد.... از طرفی زیر مشکلات از رمق افتاده است و از طرف دیگر نمیخواهد از تک و تا بیفتد..... نمیخواهد دیگری را برای کمک التماس کند...


عجب مکافاتی ست به چه کنم چه کنم افتادن! دست و پا زدن در ورطه ی بودن و نبودن..... میان مرگ و زندگی.... نمیداند نفسش را بچسبد یا غرورش را..... در خلوت، چشمانش گریان است و در جمع، لبش خندان...


خودش هم گم میشود میان این همه دو رنگی..... غرق میشود میان این همه دورویی..... نمیداند کدام "من" است. حتی دیگر "من"  هم برایش نمی ماند.... درمانده است میان "من" هایی که "من" نیست و این درماندگی را تا آخرین نفس به دوش می کشد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۱
سید احسان حسینی

به مناسبت هوهوی زمستان:

می نویسم

از تو

از خودم

از دلتنگی هایم

از نداشتن هایت

از غروب های پاییز و شب های زمستان

همه و همه را می نویسم و

هر روز، هر ساعت، هرلحظه مرورشان میکنم

تا قدرت را بیشتر بفهمم

تا بدانم بودنت چه نعمت بزرگی ست، فرشته کوچک من!

راستی

تو از چندمین آسمان فرشته نجات من شدی؟

هرچند ستاره ای چنین درخشان بی شک در قلب آسمان جای دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۹
سید احسان حسینی
امشب بعد از یکسال یادی از کلبه درویشی خود کردم.کلبه ای که بعد از یکسال که خاک در و دیوارش رو گرفته، احتیاج به یک گردگیری اساسی داره.خونه تکونی که فقط مخصوص شب عید نیست! هروقت که لازم باشه باید یه تکون اساسی به خونه داد حالا چه شب یلدا باشه، چه یه شب برفی تو زمستون و یا تو چله تابستون.اومدم به این کلبه یه صفایی بدم که گرچه رونقی نداره ولی حداقل صفایش مهموناش رو دل شاد کنه.
اومدم که دوباره بنویسم.البته نه اینکه تو این مدت نمینوشتم ولی از تکثیرش تو فضای مجازی منصرف شده بودم.
برای شروع یک شعر میذارم که از قضا شاعرش، نویسنده همین صفحه خواهد بود:
دلم دوباره گرفته از این دیار خودم
ز مردمان قدیمی، ز یار غار خودم
هوا دوباره مه آلود در آسمان دلم
به فکر نم نم باران در این بهار خودم
تمام مردم این شهر ز من گذر کردند
ز من که گوشه شهرم به کار وبار خودم
هجوم غصه و غم ها به سمت قلب من است
و من شبیه همیشه که غمگسار خودم
دلم به فکر تو و مضطرب ز فکر دلم
بگو چه چاره کنم من به حال زار خودم
غزل به آخر خطش رسیده و دل من           
سبک نمیشود الا به ساز تار خودم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۱
سید احسان حسینی