کاغذ رنگی

مگر می شود سکوت کرد

مگر می شود از شما نگفت، از شما ننوشت

جز این است که قلم به خاطر شما می رقصد؟!

جوهر برای شماست که گریه می کند؟!

مگر می شود شب بیست و یکم باشد و آرام باشیم،

دلمان نگیرد از داغ شما حضرت پدر! حضرت امیر!

منی که تمام عمر شیفته تان بوده ام.

من که چه عرض کنم؛

تمام جهان شیفته شماست، خدای جهان شیفته شماست

امشب، شب شماست، قدر شماست

خودتان قدرشناسمان کنید

و تا همیشه امیرمان بمانید


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۲
سید احسان حسینی

سالهاست که مدام از نارضایتی مردم و آثارش می گوییم. سالهاست که خطراتش را به کوچک و بزرگ گوشزد کرده ایم. نارضایتی ای که بخشی از آن بر گردن مسئولین و بی تفاوتی هایشان است و بخش دیگر به سبک زندگی و زاویه دید مردم بازمی گردد. به بخش اول کار ندارم چرا که هم دوست و دشمن فریادش زده اند و هم حکایتش می شود حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ. اما بخش دوم!

ایمان دارم به سنت های خدا. ایمان دارم که اگر امتی نعمت های خدا را ناچیز شمرد، خدا از آن بی بهره شان می کند تا قدرش را بدانند. ایمان دارم که این سنتی از سنت های خداست. به همین خاطر امروزه که نداشتن افتخار است، که هرکس بیشتر بنالد عزیزتر می شود، که همه از زمین و زمان گله دارند؛ بارها التماس کرده ام که کمی هم به داشته هایمان بیاندیشیم. بارها بحث کرده ام، داد زده ام، دلخور شده ام، افسوس خورده ام که این لیوان نصفش پر است. اگرچه پس از سی و اندی سال هنوز مقدار قابل توجهی از آن خالی مانده ولی آب دارد. هنوز هم می شود به آن افتخار کرد.

اتفاق امروز یک تلنگر بود برای همه ما. برای من، شما، کرد، لر، آذری، یزدی و خلاصه برای هرکه در این مرز و بوم نفس می کشد و در محدوده این گربه نشسته زندگی می کند. یک تلنگر بود تا حواسمان  جمع تر از گذشته باشد. تا نعمت هایش را کوچک ندانیم. شما را به خدا بیایید کمی بیشتر به داشته هایمان ببالیم. کمی هم خدا را به خاطر داده هایش شکر کنیم. و گرنه دیر نیست زمانی که با حسرتشان خواهیم سوخت.

خدا رحمت کند قدیمی تر ها را که این شعر حضرت مولانا همیشه ورد زبانشان بود:

"شکر قدرت، قدرتت افزون کند"


پ.ن: دو سال پیش فیلم کوتاهی ساختم در رابطه با امنیت. شاید امروز دیدنش برایمان محسوس تر باشد. فیلم رو توی کانال تلگرامم گذاشتم.


سید احسان حسینی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۵
سید احسان حسینی

از وقتی که خبر رد صلاحیت محمود احمدی نژاد رو شنیدم ذهنم به شدت مشغوله. کسانی که من رو می شناسند به خوبی می دونند که من هیچ وقت طرفدار احمدی نژاد نبودم، ولی اصلا این خبر خوشحالم نکرد. اینکه تحلیل من از شخص ایشون و رد صلاحیت شدنش چیه به کنار. شاید تو یه پست مجزا بهش پرداختم. الآن مساله ام چیز دیگریه. رد صلاحیت شدن احمدی نژاد یه جورایی حکایت همون بزاغ دهانه که به آسمون میره. آخر آخرش رو هم که حساب کنی تو صورت صاحبش برمی گرده. فردی که تا چهار سال پیش شخص دوم مملکت بود، آدمی که هشت سال ریاست جمهوری اسلامی ایران رو برعهده داشت، کسی که همه با نظام اسلامی شناختندش؛ حالا از نظر شورای نظارتی همون نظام مردوده. حالا همون نظام اعلام کرده که لیاقت این پست رو نداره و این یعنی فاجعه!
چی شد که به اینجا رسیدیم؟! چه بلایی سرمون اومد که اون انقلابی که با افرادی چون شهید مظلوم دکتر بهشتی، استاد شهید مطهری، دکتر باهنر، رهبر فرزانه انقلاب، مرحوم هاشمی، آیت الله مهدوی و.... تحت رهبری امام (رضوان الله علیه) پا گرفت، اون نظامی که با خون چند صد هزار شهید مستحکم شد، حالا کارش به اینجا رسیده؟! چرا باید همچین اتفاقی تو دستگاه حکومتی ای که بر مبنای اسلام بنا شده بیفته؟! چرا ما باید همچین تجربیات تلخی داشته باشیم؟ و کلی سوال دیگه.
اما اینا برای تخریب نظام نگفتم. نگفتم که معلوم شه چقدر تو این مسیر اشتباه کردیم. همه اینا رو گفتم که بگم این اتفاقات برای امثال ما که دل به این انقلاب بستیم هم درده هم خطر. که بگم:
"پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
 ترسم برادران غیورش قبا کنند"

می خواستم بگم آقایونی که برای خدمت کاندید شدید ما دلمون برای این انقلاب می سوزه شما هم دقت کنید. بیایم بیشتر حواسمون به این میراث باشه. هرچند که ما وارثان حضرت پدر، عادت داریم خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کنیم.

بگذریم. کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۳۳
سید احسان حسینی

میراث کهن

مروری کوتاه بر نقش ادبیات در زندگی بشر

(یادداشت در ماهنامه سیاه مشق)


وقتی صحبت از ادبیات- مخصوصا  در معنای امروزی آن- می شود، ذهن بسیاری از مخاطبان ناخودآگاه به سمت سرگرمی سوق پیدا می کند؛ تا جایی که اصلا ادبیات را برابر با سرگرمی تلقی می کنند. اما نکته اصلی اینجاست که آیا وظیفه و کارکرد ادبیات صرف سرگرمی است؟

متاسفانه این رویکرد در بسیاری از تحصیل کردگان نیز رسوخ کرده و بسیاری از دانشگاهیان زمان گذاشتن برای ادبیات را به منزله هدر دادن وقت می دانند و به جای پرداختن به آن، ترجیح می دهند وقت خود را صرف مباحث علمی کنند. برخی دیگر به مقوله ادبیات نگاهی جدی ندارند و آن را از جمله مباحث عامیانه به شمار می آورند. با این وجود، گذشته از تاکیدات بزرگان دینی و میهنی جوامع مختلف نسبت به حفظ ادبیات که در این مقال نمی گنجد، با نگاهی به نقش و تاثیرات آن در جوامع بشری می توان به اهمیت آن پی برد. ادبیات را می توان یکی از پر سابقه ترین میراث آدمی دانست که قدمتی به اندازه عمر بشر دارد. انسان از آغاز برای ارتباط با دیگران مجبور به استفاده از ادبیات بود. ادبیاتی که گاه به صورت رسم شکل، گاه ایجاد اصوات، گاه سنگ نبشته ها و... نمایان شده است. با اختراع خط و پس از آن الفبا، نقش ادبیات در زندگی اجتماعی بشر محسوس تر شد که تا کنون هم ادامه دارد. همه ما لالایی های موزون مادرانمان را در طفولیت به گوش جان شنیده ایم، همه ما با قصه هایی همچون "خاله خرسه" و "کدو قلقله زن" خاطره داریم و چه خواب های خوشی را همراه با شخصیت های این قصه ها تجربه کرده ایم، بسیاری از ما هنوز که هنوز است، از پس این همه سال، وقتی شعر باز باران با ترانه را می شنویم احساس فوق العاده ای را درک می کنیم. از این دست موارد زیاد است که تمامی نشان از خو گرفتن سرشت ما با ادبیات در سال های ابتدایی زندگی دارد. حال که همگی در تجربه این خاطرات بی نظیر مشترکیم، می توانیم تاثیرات ادبیات را حداقل در زندگی خود به وضوح می بینیم. با وجود این حجم از تاثیر آیا می توان کارکرد ادبیات را صرفا برای سرگرمی تصور کرد؟ و یا می توان آن را وسیله ای دانست که به انتقال هرچه بهتر پیام می کند؟ همچنان که بسیاری از شعرا و نویسندگان بزرگ ادب فارسی از این ابزار به خوبی استفاده کرده و به بیان اندیشه خود پرداخته اند. حضرت حافظ و جناب مولوی مباحث پیچیده عرفانی را با ساده ترین بیان در اشعار خود آورده اند؛ سعدی شیرازی در کتاب ارزنده گلستان مفاهیم اخلاقی را با شیرین ترین لحن به مخاطب عرضه می کند؛ شعرای دوران مشروطه، همچون ملک الشعرای بهار در شعر های خود به نقد مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی می پردازند. ادیبان انقلاب اسلامی اهداف و آرمان های انقلاب را در لا به لای آثار خود به نسل های آینده منتقل می کنند و.... . از طرف دیگر زبان هویت یک ملت است و بارزترین نمود زبان ادبیات. ادبیات می تواند زبان را در برابر تهاجمات فرهنگی حفظ کند و فرهنگ یک ملت را از اضمحلال نجات دهد. همچنان که حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابتدای شاهنامه می فرماید:

"بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی".

با آغاز توسعه علم نوین و فناوری و همچنین تهاجم فرهنگی که مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) بسیار بر آن تاکید دارند، بسیاری از واژگان زبان های غربی بر دیگر زبان ها به خصوص فارسی تاثیر گذاشتند، تا جایی که به راحتی وارد زبان مقصد شده اند. این واژگان یا معادل فارسی ندارند و یا معادل فارسی آن ها نتوانستند جایگاه خود را میان عوام پیدا کنند و مورد استفاده قرار نمی گیرند. متاسفانه در جامعه امروز استفاده از کلمات غربی به نوعی تشخص به حساب می آید و کار به جایی رسیده است که فارسی زبانان ایرانی، در مرکز زبان فارسی، فارسی را با حروف انگلیسی- به صورت فینگلیش- می نویسند که این نیز به نوبه خود نکته ای قابل تامل است. علاوه بر این موارد، ادبیات را می توان تجربه زیستی دوباره دانست. تجربه دنیایی که هرگز در آن حضور نداشته ای، زندگی با افراد و شخصیت هایی که ممکن است تا به حال با آن ها برخوردی نکرده باشی، که این خود تجربه ای بس شیرین است.

با توجه به نکات ذکر شده، به نظر می رسد که قشر تحصیل کرده نه تنها نباید از ادبیات-چه منظوم و چه منثور- روی گردان باشند؛ بلکه باید به این مهم توجه بیشتری نشان داده، در اعتلا و گسترش آن بکوشند.

باشد که زبان فارسی تا همیشه بر تارک جهان بدرخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۳۵
سید احسان حسینی

شاید بتوان گفت مهم ترین خبری که دیروز منتشر شد برای ما ایرانیان، جایزه گرفتن فروشنده و دومین اسکار فرهادی بود.

با اینکه محتوای فیلم فرهادی واقعیت بود یا سیاه نمایی و وظیفه هنرمند نشان دادن معضلات جامعه است تا سیاست گذاران به فکر رفع آن برآیند، کاری ندارم. به این هم که آیا اسکار صرفا یک جایزه سیاسی است و یا علاوه بر سیاست جنبه های هنری هم در آن تاثیر دارد نمی پردازم. هرچند که هر کدام از این مباحث بسیار مهم است. اما مساله ما در اینجا اسکار فروشنده است.

فارغ از اینکه مخالف یا موافق تفکر فرهادی باشیم، به نظرم این اتفاق یک افتخار است. در دنیای امروز که رسانه های متعددی شبانه روز در حال تبلیغ علیه ایران هستند، که قطع نامه های بسیاری ایران را به جرم تروریسم محکوم می کنند، که ناامنی ها را به پای ایران می نویسند، که ایران هراسی در رسانه ها موج می زند و.... اینکه یک اثر ایرانی برنده جایزه یکی از مهم ترین اتفاقات سینمایی جهان شود، فرصتی است مغتن. وقتی همه جهان چشم در این رویداد دارند، نام یک اثر ایرانی خوانده می شود و دو نابغه ایرانی به نمایندگی ، در مراسم شرکت می کنند، یک زن ایرانی جایزه را می گیرد و بیانیه صلح آمیز فرهادی را می خواند که" به احترام مردم کشورم در کنار شما نیستم" یعنی خط بطلان کشیدن بر همه ادعاها. این نویدی است برای جهانیان که ایران حقیقی با آنچه که در رسانه های غربی تبلیغ می شود تفاوت شگرفی دارد.

از طرف دیگر فراموش نکنیم که فیلم فرهادی نماینده سینمای ایران است. پلی است میان سینمای ایران و مردم جهان. اسکار فقط برای فرهادی نیست بلکه سینمای ایران را بیش از پیش مطرح می کند. به دیگر ملت ها می فهماند که سینمای ایران، سینمایی است قابل تامل و ارزنده. پس مخاطب جهانی نه تنها جذب هنر فرهادی می شود بلکه از این پس سینمای ایران را هم سینمایی مهم می داند. و این همان سینمایی است که امثال حاتمی کیا، مهدویان و دیگرانی که شما می پسندید کارگردانش هستند. در نتیجه،  در صورتی هم که فرهادی را یک وطن فروش بدانیم باز نمی توانیم منکر چنین خدمت بزرگی شویم.

و اما نکته آخر اینکه از اظهار نظر خواهر امیر قطر در رابطه با فیلم بسیار متاسف شدم. متاسف از اینکه افتخارات ما را دیگران به اسم خود می زنند و ما چه تبحری داریم در سوزاندن فرصت ها! اصلا فرض را بر این بگیریم که فرهادی همچنان که برخی دوستان معتقدند خائن و اپوزیسیون نظام باشد. همین که فردی با چنین عقایدی که صد در صد مخالف ماست به راحتی فیلم می سازد و به جشنواره های جهانی می رود و جایزه می گیرد؛ نشان دهنده این است که بر خلاف ادعای مدعیان دروغین، در این کشور آزادی کامل برقرار است. یعنی نه تنها دیکتاتور نداریم بلکه از همه مدعیان دموکراسی، دموکرات تریم. پس با این فرض هم پیروزی فرهادی در اسکار اتفاقی به سود ماست.


می بینید که با همین یک اتفاق ساده چقدر می توان نقشه های دشمن را نقش بر آب کرد و ما به جای جنگیدن با دشمن، دوستان خود را بیش از پیش نوازش می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۱۳
سید احسان حسینی

چندی پیش رمانی از رضا قاسمی میخوندم که به صورت بداهه و در قالب یادداشت های شبانه در وب سایت شخصی نویسنده نوشته میشد. به نظرم جالب اومد که با هم تجربه مشابهی رو تو این کانال رقم بزنیم. 

فقط چندتا نکته:

۱. قطعا فرق چون منی با نویسنده بزرگی مثل رضا قاسمی اظهر من الشمسه. این تفاوت تو همه شئون باید مشخص باشه. پس به اصل بداهه بودن پایبند نخواهم بود که نه جسارتش رو دارم و نه توانش رو. ولی قسمت بندی ها رو رعایت میکنیم.

۲. داستان در قسمت های مختلف با هشتگ #تقدیر_واژگان سه شنبه هر هفته در این کانال نوشته میشه. اینکه چرا سه شنبه! در طول داستان متوجه میشید

۳. هر قسمت حول یه واژه شکل میگیره و در خلالش قصه جلو میره

۴. هیچ کدوم از اتفاقات این داستان واقعی نیست و فقط تراوشات یک ذهن خطرناکه

۵. قطعا محدودیت فضایی مثل تلگرام مد نظرم خواهد بود و سعی میکنم قسمت ها کوتاه باشه

۶. لینک کانال بالای صفحه هست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۴
سید احسان حسینی

به قول یه دوستی، قبلنا که نه تلگرامی بود و نه اینستاگرامی وجود داشت، وبلاگ ها برای خودشون هویت داشتن و اسم هر کدوم نشونه هویتش بود. هر کدوم برو بیایی داشتن. بعضیا بچه محل بودن و هم سایه، برخی مسیر هر روزه شون برای رسیدن به خونه از اونجا می گذشت و دیگرانی هم بودن که اشتباهی گذرشون به اون گذر می افتاد. خلاصه که هر وبلاگی برای خودش رسم و رسومی داشت و صفایی. اما از وقتی که شبکه های اجتماعی مثل قارچ تو هر گوشی سبز شدن و یکی مقیم اینستاگرام شد و اون یکی مشغول توئیت کردن، وبلاگ هام کنج عزلت گزیدن و مشغول خلوت خودشون شدن. دیگه کمتر کسی سراغی ازشون میگیره و حالی ازشون میپرسه. اونام تو تنهایی خودشون میپوسن و فراموش میشن. این شد که منم تصمیم گرفتم که رفیق سالهای پیش از اینم رو تنها بذارم و به تلگرام پناه ببرم که هم به روز تره و هم دسترسی بهش آسون تر. از این به بعد قراره که مطالب وبلاگی رو به رسم یادگار روی دیوار تلگرامی نقش بزنم.

پس با یه "یاعلی" کرکره این حجره مجازی رو میدم بالا....

لطفا شما هم با "یاعلی" وارد بشید



"یاعلی"

پی نوشت: مدد ز غیر تو ننگ است یاعلی مددی...

پی ترنوشت: لینک رو بالای صفحه ایجاد کردم

پی ترین نوشت: قدم هاتون به روی چشم اگر که کلبه درویشی ما رو به نور وجودتون روشن کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۹
سید احسان حسینی

به مناسبت حلول ماه عزا


این شعر از زبان فرات خطاب به سیدالشهدا(ع) سروده شده:


بعد از تو خجلت می کشم از بودنم حتی

از ذره ذره در غمت فرسودنم حتی

می آورد عطر تمام روضه ها را باد

با نوحه های هیاتی سینه زنم حتی

چندین چند قرن است در سوگ تو می گریم

گوش فلک را کر نموده شیونم حتی

سیراب گردانیدن طفلان که چیزی نیست

باید برای تو فدا می شد تنم حتی

وقتی که هل من ناصرت از دور می آمد

گفتم که شاید آخرین یارت منم حتی

بعد از تو این دنیا برایم تیره و تار است

بعد از تو خجلت می کشم از بودنم حتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۴
سید احسان حسینی

امان از روزی که مغروری دلش ترک بردارد..... غرورش بشکند.... وقتی که بغض راه نفسش را سد کرده باشد و نتوان فاشش کرد.... از طرفی زیر مشکلات از رمق افتاده است و از طرف دیگر نمیخواهد از تک و تا بیفتد..... نمیخواهد دیگری را برای کمک التماس کند...


عجب مکافاتی ست به چه کنم چه کنم افتادن! دست و پا زدن در ورطه ی بودن و نبودن..... میان مرگ و زندگی.... نمیداند نفسش را بچسبد یا غرورش را..... در خلوت، چشمانش گریان است و در جمع، لبش خندان...


خودش هم گم میشود میان این همه دو رنگی..... غرق میشود میان این همه دورویی..... نمیداند کدام "من" است. حتی دیگر "من"  هم برایش نمی ماند.... درمانده است میان "من" هایی که "من" نیست و این درماندگی را تا آخرین نفس به دوش می کشد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۱
سید احسان حسینی

در این چند وقت درگیر فیلمی بودم برای جشنواره فیلم های صد ثانیه ای. فیلمی که از قضا زحمت فیلمنامه و کارگردانیش بر دوش من بود. در حدود یک ماهی سکوت پیشه کردم تا تکلیف این فیلم مشخص شه تا کلی حرف براتون بزنم. کلی حرف از کلی تجربه که کمترین کارکردش نزدیک شدن به قله اهداف است. بالاخره تو این چند روز اخیر خبردار شدم که به هر دلیل فیلم نتونسته نظر داوران جشنواره رو به خودش جلب کنه و از مسابقه کنار گذاشته شده.

گرچه هدف از ساخت فیلم حضور در جشنواره نبود ولی دوست داشتم که تو این رقابت باشم.

این فیلم رو خیلی دوست دارم، چون با تمام وجودم نوشتمش، با تمام اعتقاداتم. از این پس هراز گاهی از اتفاقات این کار که شاید برای شما هم جالب باشه حرف خواهیم زد. از خاطرات.

باشد که در آینده این روز ها را فراموش نکنیم.


شما میتونید فیلم رو در اینجا ببینید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۳۹
سید احسان حسینی